خب امروز قرار بود برنامه سفر بچینم برم سمت جنگل های بکر گلستان با دعوت دوست خوبم که تو سفر الموت باهاش آشنا شدم
اما متاسفانه همش بهم ریخت بابام کلا عصبانی بود بخاطر این چند روزی که رفتم شیراز ? البته نمیدونه شیراز رفتم بهش گفتم اصفهان رفتم ینی خودمم روم نمیشد برا دفه سوم دارم میرم شیراز ?
برا اولین بار هم قدم رو چشم دانشگا گذاشتم رفتم دانشگا ? که طبق معمول مزخرف بود بعد دو سال درس خوندن دوباره چس ترم شدم (چون از دانشگاه و رشته عمران انصراف دادم و دوباره از صفر دارم بازرگانی میخونم ?)
امروز از طریق دوستم با این مهمونای فرانسوی آشنا شدم
کلی چیز جدید یاد گرفتم ازش
۵۸ سالشون بود و و ۳۰ ساله که بعنوان زن و شوهر دنیارو سفر میکنن
ولی یه حرفی که بهم زد که خیلی جالب بود برام این بود که:گفت تا میتونی تو جوونی سفر کن همیشه که ۲۰ سالت نمیمونه
شما ها چی فکر میکنید سفر دوس ندارین؟
به شدت با فضای کافه گالری حال کردن